نیاز دارم مدتی نباشم ؛
سفر کنم به جایی که هیچ کسی را نشناسم ،
به جایی که هیچ کسی مرا نشناسد .
دور باشم و رها
سبُک باشم و آزاد .
آدم هایی را ببینم ، که هیچ تصور بدی از آنها ندارم ،
مسیرهایی را بروم ، که تا به حال نرفته ام ،
عطرهایی را بزنم ، که تا به حال نزده ام ،
و لباس هایی را بپوشم ، که تا به حال نپوشیده ام .
در مکان هایی بنشینم ، که هیچ خاطره ای را برایم زنده نمی کنند ،
موسیقی هایی گوش کنم ، که مرا یادِ کسی نمی اندازند ،
و نوشیدنی هایی بنوشم ، که مرا بیخیال تر از همیشه کنند .
نه به کسی فکر کنم ،
نه نگرانِ چیزی باشم ،
نه از پیشامدِ پیش نیامده ای بترسم !
من نیاز دارم مدتی در خنثی ترین حالتِ ممکن باشم .
هیچکس را در زندگی مقصر نمی دانم.
از خوبان "خاطره"
و از بدان "تجربه"
میگیرم.!
بدترین ها "عبرت" میشوند.!
وبهترین ها"دوست"
حرف اشتباهیست که میگویند.
با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد.
اگر چنین بود!!!
از منیت و شخصیت هر کس چیزی باقی نمیماند.
هرکس هر چه به سرت اورد فقط خودت باش.
اگر جواب هر جفایی بدی بود.
داستان زندگی ما خالی از ادم های خوب بود.
اگر نمیتوانی ادم خوبه ی زندگی کسی باشی.
اگر برای یاد دادن تنها همان خوبی هایی که خودت بلدی ناتوانت کردند
اگر همان اندک مهربانیت را از بر نشدند.
اگر خوبی کردی و بدی دیدی.
کنار بکش!!!
اما بد نشو.
زیرا این تنها کاریست که از دستت بر میاید.
مهم نیست با تو چه کردند.
تو قهرمان زندگی خودت بمان
تو ادم خوبه ی زندگی خودت باش
با وجدانت اسوده بخواب.
سرت را پیش خدایت بالا بگیر.
و بخاطر همه چیز شاکر باش.
جان خود را فدای جانان کرد، پهلوان مرد آسمانی ما
رستم دیگری به میدان زد، از دل شاهنامه خوانی ما
او خودش یک تنه سپاهی بود، زخمی از هر نبرد بر تن او
بی سلاح و زره به خط میزد، نام پروردگار جوشن او
او که پا میگذاشت در میدان، جبهه آرام میشد از عطرش
ادامه مطلب
درباره این سایت